بآ دوستم رفتیم تو یه پاساژی خرید کنیم همینطور که داشتیم خرید میکردیم دیدم یه گودزیلـآ داره با مامانش راه میره
یهو یکی از فامیلاشونو دیدن مامانه گودزیلا شورع کرد احوالپرسی یهو خانومه که آشناشون بود رو کرد به گودزیلا با خنده گفت سـٍودآ خووووبی؟
گودزیلـآ نه گذاشت نه برداشت گفت بــــه تو چــــــــــــــه!!!!
عنـی خـآنومـه تآ درب خروجـی پآسآژ سینه خیـز رفت:|
من حرفی ندارم عـآقـآ
اختصاصــی شِــــــــــــرِِک!
چن وخ پیــــش روم به دیــــــــــــوار گــــــــــــلاب به روتـــــــون توی خیابــــــــون دســـت شویی داشتم شـــــــــــــــــــــــــدید، رفــــــــتم توی یه توالــــــــت عمومــــــــی، شـــــــلوغ بود، به نفر جــــــــلوییم گفتم: آقــــــا میشــــــه من اول بـــرم کارم زیاد نیست زودی مـــــــــیام.
طــــــــــــرف یه نگـــــــاه بهــــم کرد و گفــــت: نکــنه فکــــــــــر کردی من مـــــــی خــــــــوام بـــــــــرم اون تو بســــــــــــتری شم؟!
دیــــگه الان مــردم همه فیسبوکی شدن حـــــــرف ک باهاشون مــــــــــیزنی جــــوابا تو جیبشونه در میارن،کـــــــف کنی،والاااااااااااا
سر جلســــــــــــه امتـــــــــــــحان یه دخــــــــــتره بغـــــــــل دســــــــته مـــــــن نشســــــته بـــــود قیافــــــــش از اون درس خونا نــــــــشون می داد ، گفتـــــــــم لااقـــــــــــــل ۲۰ نگیـــــــــــرم ۱۷که رو شـــــــاخشه خلاصــــــــــه کــــــــلی باهاش هماهــــــــــــــنگ کـــــــردم که بهــــــــت علامـــــــــــت دادم چـــــــــــطور برســـــــــــونو ایــــــــــن حرفا !
هیچـــــــــــــی دیگــــــــــــــه تا برگـــــــــــها رو اوردن دیـــــــــــدم بلــــــــــــند شد برگـــــــــــــه هارو پخــــــــــــش کــــــــرد و گفــــــــــــت بچها سرتــــــــــون تو بــــــــــــــــرگه خودتـــــــــــــون باشـــــــــه!:))
رفیقم نشتسه کنارم، میگه فیلم رو دانلود کردی؟؟؟
میگم: آره
برگشته میگه "با معنی" دانلود کردی دیگه ... :|
منظورش "زیرنویس" بود طفلی
من :|
دانلود:|
رفیقم خودش:|
زیرنویس:|
فیلمه :|
امروز یه سوتی دادم در حد پارا المپیک... دم در کلاسمون وایساده بودم داشتم به دبیر زیستمون از استاد خالقی بد میگفتم(یه چیزایی ام گفتم که نگو) خلاصه بعد یه ربع حرف زدن دیدم خانم اسدی هیچی نمیگه اخرش گفت تموم شد حرفات؟ گفتم حرفای من اره اما گاف دادنای اقای خالقی نه!!!!! یهو خانم اسدی بهم گفت احمق اون شوهر منه!!!!!!!!! واااای منو میگی به زور اب قند تا الان زندم
پسر عموم میگفت رفتم خواستگاری بابا دختره پرسید چه کاره ای؟منم گفتم تو شرکت اپل کار میکنم با خوشحالی گفت دقیقا اونجا چه کاری انجام میدی؟
گفتم اونجا اون سیباشو گاز میزنم...
طرفم با لگد انداختش بیرون...
امروز سر ظهر توی یه اموزشگاه بودم.منشیه گشنش بود میخواست غذا سفارش بده.زنگ زده به یارو میگه اقا شما ساندویچ فلافل دارین؟صدا یارو اومد که گفت اره دختره هم در اومد گفت خوب من یه بندری میخوام
قیافه مارم خودتون تجسم کنید
این صفحه پیوندها هست توی فیس بوک و اینا ک میخوایم بریم دارغا دارغ باز میشه ...خوب؟!
ی بار من از توی فهرستش چشمم ب ی سایتی خورد که بهش نیاز داشتم رفتم توی سایته کارمو انجام دادم.
از قضا امشبم دوباره به همون سایت نیاز پیدا کردم اما اسمه سایته یادم نمی یومد.اسمه سختی داش ** کصافط
عاغآ هر چی سایته بد تو ذهنم بود زدم ک باز نشه بعد اون صفحه پیوندا باز بشه ....عاغا سایتا را باز میکرد ¡ o_O
شانسه وی پی انه من دام؟؟؟!
شماره تلفن ما یک شماره بالاتر از شماره تلفن قالی شویی
موقع عید میشه دهنمون سرویس میکنن اینقد اشتباه میزنگم
یک بار اعصاب نداشتن زنگ زدن گفتن قالی شویی؟
گفتم بله بفرمایید
گفت خانوم فلانی هستم
گفتم اا خوبین؟ خانواده خوبن ؟ به آقا سلام برسونید
خانومه که تعجب کرده بود گفت فرش ما آمادس
گفتم بعله بعدازظهر بیاین ببرین
....
تقصیر خودشون بود خوب من چکار کنم :D
ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﺁﺳﺎﻧﺴﻮﺭ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﺎ ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﺑﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭﻡ ﺣﺮﻑ
ﻣﯿﺰﺩﻡ . ﺍﻭﻥ ﻫﯽ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﮐﺠﺎﯾﯽ؟ ﭼﺮﺍ ﻧﻤﯿﺎﯼ ﭘﺲ؟ ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ
ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺍﻻﻥ ﺗﻮ ﺁﺳﺎﻧﺴﻮﺭ ﻃﺒﻘﻪ ﭼﻬﺎﺭﻣﻢ . 10 ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ
ﺁﺳﺎﻧﺴﻮﺭ ﺑﺎﺯ ﺑﺸﻪ ﯾﻬﻮ ﯾﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﻧﻌﺮﻩ ﻭ ﭘﺸﺖ ﺑﻨﺪﺷﻢ ﺻﺪﺍﯼ
ﻓﺤﺶ ﺯﻥ ﻫﻤﺴﺎﯾﻤﻮﻥ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ . ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﺁﺳﺎﻧﺴﻮﺭ ﺑﺎﺯ ﺷﺪ ﺩﯾﺪﻡ
ﺯﻥ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﺮﺍﺩﺭﻣﻮ ﺟﺮﺭﺭﺭﺭ ﻣﯿﺪﻩ ! ﺑﻌﺪﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺩﻭ ﺗﺎ
ﺁﺳﺎﻧﺴﻮﺭﺍ ﻫﻢ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﭘﺎﯾﯿﻦ، ﺩﺍﺩﺍﺵ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﻣﻨﻢ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻩ
ﻣﻨﻢ ﻧﻌﺮﻩ ﺯﺩﻩ ﮐﻪ ﻣﻨﻮ ﺑﺘﺮﺳﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﺯﻥ ﻫﻤﺴﺎﯾﺮﻭ ﻗﺒﺾ
ﺭﻭﺡ ﮐﺮﺩﻩ :|
به مامانم میگم:بابا چرا اینقدر موقع خوردن غذا سرو صدا میکنه(همون ملچ ملوچ خودمون)میگه دندون نداره بیچاره.دندوناشو به خاطر خرج شماها فروخته!!!!!
دندونای بالایی بابام: :|
دندونای پایینی بابام: :O
خوب مادر من بهونه بهتر نداشتی؟این چه حرفیه آخه؟
امروز معلم نداشتیم ما هم کلاسو رو سرمون گزاشته بودیم منم بقل در وایساده بودم در کلاس ما هم یه ذره گیر داره خلاصه انقدر سر و صدا کردیم که ناظممون اومد دم در هی در میزد میگفت درو باز کنید ماهم از پشت درو گرفته بودیم الکی میگفتیم واااای خانم ما این پشت گیر کردیم واااای حالا چه کار کنیم ؟ ناظممونم بدبخت تا اینو شنید گفت خون سرد باشید الان زنگ میزنم کلید ساز یهو خر خون کلاس داد زد نهههه خانم دروغ میگن درو از پشت گرفتن!!!!! وااااای ناظممون تا اینو شنید یه نعره ای زد هممون عین پشه چسبیدیم به دیوار الانم بنده با انظباط 15 در خدمتتونم!!! دی!
چندروزپیش یه استادجدبداومده بودواسمون!وقتی اومدتوی کلاس ربع ساعت اول من فکرمیکردم داره بهم لبخندمیزنه ومنم هی لبخنددل انگیزتحویلش دادم!نگوقیافش این مدلی بوده!اینوبعدازاون ربع ساعت فهمیدم!البته دیگه دیربودچون الان استاده فکرمیکنه من خل تشریف دارم!!!هی روزگار!!!!!!!!!!!!!!